Saturday, July 02, 2005

عاشقانه نا آرام



تو تنها آبي نيستي
شايد در كهن دياران شرق عشق را آبي ناميدند
اما تو تنها داستان عاشقانه دخترك زنداني نيستي
تو حقيقت داري
تو سرخي مانند گفتن دوستت دارم از لبانت
تو سبزي مانند هميشه بودنت
تو سپيدي چون مي داني كه مانند مني ؛ مي داني كه انساني روی زمین
تو زردي مانند طلوع هر صبحت
تو سياهي مانند آرامش شبهاي با تو بودن
تو تمام رنگهايي مانند تمام دنياي من
تلالو چشمانت از كدامين دنياي نور به دنياي من هجرت كرده؟
ساعت دوازده شب هيچگاه نخواهد آمد
كفش تو هميشه براي توست
تو رويا نيستي
پاكي تو در اعتراف توست نه معصوم بودنت
تو صداي هر سكوتي
تو شروع هر نگاه بي صدايي
تو تمام اين نوشته؛ تو تبلور كلامي

4 comments:

Anonymous said...

"paakie to dar e'terafe tost,na ma'sum budanat!".....hame kas in ra nemifahmad,moteassefane!

Anonymous said...

ghabli man budam ;)...

Anonymous said...

har chand az geryeye abrha bizaram vali eteraf mikonam ke har bar ba didane ranginkamane pas az baran delam havaye abr shodan mikone...ba khodam migam ma hame bazigarane doregardim...nistim?

Anonymous said...

to tajasome haghighat !!
ziba bood...