Sunday, May 31, 2009


Thursday, May 28, 2009

من رئیس جمهور انتخاب میکنم نه منجی


جامعه ما یک جامعه فروپاشیده است.جامعه ای که در آن سیاست به رابطه های احساسی راه باز کرده است و بجای آن احساسات به تصمیم های سیاسی.این روزها کم نیستند آدم هایی که بخاطر دوست داشتن یک نماد جمعی مانند بستن یک روبان سبز به دنبال کسی می افتند و آن وقت است که او هر آنچه بگوید میزان صحت است و هر کس خلاف آن در اشتباه مطلق.حتی تا آنجا پیش می رویم که اشتباهاتی که چندان دور نیست را زیر روبان های سبز دفن می کنیم و از کاندیدای خود بت می سازیم و بجای آنکه کاندبدا را به دنبال برگه رایی که در اختیار ماست بکشانیم او ما را به دنبال خود به هر کوی و برزنی می کشاند و ما دیگر نیستم، ما همه اوییم و اوست که تصمیم می گیرد.اوست که ما را از کوچه و پس کوچه های اقتصاد دولتی عبور می دهد و از کشتار های گذشته به عنوان جو زمانه یاد می کند و انقلاب فرهنگی را امری اجتناب ناپذیر می داند و از بازگشت به راه امام سخن می گوید و ما نیز احساس می کنیم که خدا همین نزدیکی است ، لای این روبان های سبز.یادمان می رود که چند روز پیش ؛ چند روز قبل از این رویا های سبز ، ما خواسته هایی داشتیم،قبل تر از آن تنها احمدی نژاد تاریخ ما نبود؛تاریخ ما تنها چهار سال نیست.قبل از آن منجی خندان دیگری بود که در انتهای راه همه از آن خسته بودند ؛ همان هایی که آن روزهای انتخاب فکر می کردند که خدا همین نزدیکی است ، لای این لبخند های زیبا ، غافل از آنکه ما به دنبال منجی نیستیم.همان ها بودند که پس از اندکی صبر چون هنوز سحری در کار نبود رفتند و خوابیدند تا انتخابات بعدی.
احتمالا باورتان نمی شود اما حتی قبل تر از آن هم تاریخ داشته ایم.نه خیلی دور.سی سال پیش.آن زمان هم با خود گفتیم که خدا همین نزدیکی است،لای چین و چروک های پیر مردی که آمده است و منجی است.آن روز ها هم می گفتیم که هر کس باشد بجز شاه خائن.همگی احساس کردیم که دیو چو بیرون شود فرشته در آید.اما هنوز هم در پی بیرون کردن دیو هایی هستیم که روزی فرشته های ما بودند.


من هیچ وقت خود را برای هیچ کس رنگ نخواهم کرد.من گذشته را فراموش نمی کنم.من مطالبات خود را به کاندیدا عرضه می کنم و او را به دنبال رای خود می کشانم.من رئیس جمهور انتخاب میکنم نه منجی

Tuesday, May 19, 2009


Friday, May 15, 2009

انگیزه های یک تحریمی برای رای به کروبی

یادم می آید آخرین باری که رای دادم مجلس ششم بود.خاتمی بر سر کار بود و کمیتشان لنگ می زد که ای وای ما هرچه لایحه می کنیم مجلس جانفشان رهبری پرپرش می کند.این شد که منطق حکم کرد تا به پای صندوق های رای رویم و مجلس ششم را از داخل صندوق ها بیرون کشیم.بعد از این حماسه ، ماجرای حکم حکومتی واقع شد و فهمیدیم که قسمت هایی از حکومت وجود دارد که نمی شود از صندوق ها بیرون کشید و لذا دور دوم خاتمی تحریمی شدیم.خوشبختانه دور دوم خاتمی بنا به سنت حسنه رئیس جمهوری 8 ساله دوباره رئیس جمهور شد و همان دوستانی که سید را بر دوش می گذاشتند در سال آخر از دوش به زمین گذاشتند اش و هو هو کنان از دانشگاه تهران فراریش دادند.رسیدیم به دولت نهم و حضور چهره هایی تکراری که مانند فیلم فارسی های دهه پنجاه تنها نقش هایشان عوض می شد.گاهی فرمان می شوند و گاهی داش آکل.از آنجایی که آن روزها فلسفه رای دادن به شخصی برای من به معنای قبول داشتن او بود و از آنجا که هیچ کدام از آن عزیزان را قبول نداشتم به هیچ کدام رای ندادم.بعد از انتخابات عده ای از دوستان اصلاح طلب و غیره داد سخن می دادند که اگر شما تحریمی ها رای می دادید احمدی نژاد رئیس جمهور نمی شد.خوب که دقت می کنم می بینم که بیشتر آن دوستان همان روزها جلای وطن کرده و اگر سختی دوران ریاست جمهوری دکتر در کار باشد ، آنها سهمی از این سختی نبرده اند.حال آنکه از نظر من بالا و پایین دو دوره قبلی ریاست جمهوری آنقدر ها هم از هم دور نبود.بهر حال تحریم از نظر من به منظور براندازی نظام صورت نگرفته بود و صرفا بخاطر اینکه با هیچ کدام از کاندیدا های مورد نظر ارتباط منطقی برقرار نکردم از رای دادن به آنها خودداری کردم.در نتیجه به دنبال نتیجه ای از این کار نبوده ام که حالا اعتراف به عدم نتیجه گیری کرده باشم.
اما می رسیم به این دوره با آن آمدن عجیب خاتمی و رفتن عجیب ترش و به یکباره ظاهر شدن مهندس موسوی پس از آن همه اصرار از خاتمی و انکار از او.بهر حال مهندس آمد و قلموی نقاشی اش را بعد از بیست سال بجای کشیدن بر بوم ، آغشته به رنگ سبز کرد و بر صورت هوادارانی کشید که آمده اند به دنبال منجی دیگری تا دوباره پس از چهار یا هشت سال هو هو کنان او را به خانه اش برگردانند.باز هم همان فیلم فارسی و این بار هنرپیشه ای که مدتی روی صحنه ظاهر نشده و تماشاگران جدید چیزی از قدرت بازی اش نمی دانند.افسانه ها ساخته اند از قدرت لولی وش اش روی صحنه و اجتماعی سبز بی انتظار آمدنش هستند.برای من این داستان ها همان داستان های خاتمی است.با این تفاوت که پیش از آمدن موسوی روی صحنه ، یک نمایش سیاه بازی توسط دکتر اجرا شده و تماشاچی دلزده از لودگی ها در انتظار یک ملودرام است.خوب موسیقی این ملودرام را هم سرود آفتابکاران برگزیده اند و حسابی حال و هوا را خاطره انگیز کرده اند.
برای من تا اینجایش هیچ نکته تازه ای ندارد.تنها سرچشمه های حرکت تازه را می توان در شیخی دید که خود در دور قبل از منتقدینش بودم.من طرفدار کروبی نیستم.او هم یکی از همان چهره های چرخشی است.نکته ای که من را برای حمایت از او ترغیب می کند راه درستی است که از چهار سال پیش شروع کرد.یکی از پایه های اصلی دموکراسی حزب است.کروبی پس از شکست در انتخابات حزبی تاسیس کرد ، روزنامه ای به راه انداخت و حرکت نرمی را بسوی اصول اولیه دموکراسی آغاز کرد.علت دیگری که باعث حمایت کردن من از کروبی می شود جمع آوری یک تیم است.اینکه یک کاندیدا متوجه این موضوع شود که به تنهایی شعار دادن ره به جایی نمی برد و برای برنامه داشتن باید متخصص داشت امری است که به تنهایی آنقدر ارزشمند است که بنظر من برای حمایت از یک فرد کفایت می کند.علت مهم دیگر عمل گرا بودن شعار های انتخاباتی کروبی است.کروبی همواره ترمز خود را نگه می دارد و حتی در تریبون های انتخاباتی تاکید می کند که شعاری را که نمی تواند عملی کند نخواهد گفت و حتی با این گفتار باعث رنجش افرادی می شود که به دنبال منجی می گردند.
در انتها باید بگویم که برای من شیوه نوین فعالیت او در عرصه انتخابات تنها نکته جدید این انتخابات است و برای همین این دوره رای خواهم داد.نه برای پیروز شدن.برای حمایت از این شیوه

Thursday, May 14, 2009

Saturday, May 09, 2009

انتخابات ایرانی 2

در این دوره از انتخابات می توان بجای استفاده از اصطلاح انتخاب میان بد و بدتر از عبارت انتخاب میان ان و انتر استفاده کرد که بار معنایی بالاتری دارد

Monday, May 04, 2009

انتخابات ایرانی

انتخابات توی ایران منو یاد این آدم هایی میندازه که آردی دارن و میرن بدنه اش رو شبیه به پرشیا می کنن

Saturday, May 02, 2009