Thursday, March 30, 2006

احساسات سياسي


يادم مي آيد كسي را مي شناختم كه هر وقت دلش مي خواست ياد دوران نوجواني و خاطرات دوستان راهنمايي و دبيرستانش بيفتد مي رفت و فيلم انتخاباتي دوره اول خاتمي را كه آن روزها با شوق و ذوق ضبط كرده بود مي گذاشت و با اشك ريختن خاتمي پس از فال حافظ مي گريست.جالب اين بود كه اين گريه هيچ گونه سر چشمه سياسي يا فكري نداشت و براي دوست دوران نوجواني اش بود كه ديگر درميان آنها نبود.جالب تر اين بود كه هر گونه واقع گرايي و انتقاد نسبت به خاتمي مثل انتقاد به دوران نوجواني اش بود و به يكباره مثل آدمي كه به مقدساتش توهين شده باشد واكنش نشان مي داد.خوب كه نگاه مي كنم مي بينم كه تنها آن آدم خاص اين مشكل را ندارد.كافي است با آدمهايي كه انقلاب كردند صحبت كنيد.آنگاه لجاجت بچه گانه آنها را در مورد انقلاب خواهيد ديد.بهر حال كاش خاطرات به خيال خودمان خوش را از عقايد سياسي و نحوه عملكرد افراد جدا مي كرديم

پي نوشت: اين جمله را در وبلاگ ديگرم هم گذاشتم اما دلم مي خواهد اينجا هم بنويسم: هر نسل جواني كه شورشي نباشد توهيني است به هم نسلان خويش

Tuesday, March 28, 2006

بدون شرح


پي نوشت:عكس از بهترين عكاس دنيا

Thursday, March 23, 2006

رنگ ميكائيل


هوا باراني بود.خودش را جمع و جور كرد و از روي تخت بلند شد.همه اتاق سپيد بود.ديوار ها انگار كه به خورشيد نگاه كني چشم را خيره مي كرد.پرده ها ، پنجره ، تخت خواب، حتي كتاب هاي روي ميز سپيد بودند.از جا بلند شد و دستانش را كشيد و با خميازه اي آنها را پايين آورد.دشتانش را جلوي صورتش گرفت و سريع از جلوي آينه اتاق رد شد.بطرف شير آب رفت و صورتش را شست.برگشت و با حوله صورتش را خشك كرد.بطرف سطلي كه گوشه اتاق بود رفت.سطلي پر از ذغال.يكي از ذغال ها را برداشت و شروع كرد به سياه كردن صورتش.تمام صورت و دستها را سياه كرد.از روي ميز عينك آفتابي بزرگش را به چشم زد.رفت و جلوي آينه ايستاد.باقي مانده سپيدي ها را هم با ذغال پوشاند.كلاهش را بر سر گذاشت و از پنجره به بيرون نگاه كرد.باران قطع شده بود اما هوا ابري ابري
بود.كفش هايش را پوشيد و از خانه بيرون رفت
پي نوشت:‌عكس كاملا به داستان مربوط است

Wednesday, March 22, 2006

كاش شنا بلد بودم


اقيانوس سياه
دريغ از ذره اي هوا
موجي از پي موچ
فراسويي كاش دروغ مي گفت
شيوني دور از پي شيوني
باز هم ترور شد شادي منو من مثل سربازي زخمي به اسلحه ام عصا

Monday, March 20, 2006

بوي كاغذ رنگي

اين عكس را خيلي دوست دارم.اين هم عيدي شما
عيد همگي مبارك

Sunday, March 19, 2006

عمو نوروز بغض نكن


بازهم فكر كردن لعنتي آخر چرا نمي فهمي كه در اين نا كجا آباد نبايد فكر كني. نشسته ام و فكر مي كنم به خاطره شدن حتي عيد
چقدر همه تنهايند
فكر كه كني مي بيني كه سر سفره هفت سين خودت هستي و خودت . باز خوب است كه هنوز سفره هفت سين هست
چقدر عجيب است كه حتي در ايرانمان هم از عيد ، چيزي نمانده جز خريد هايي كه با جيب خالي فنا مي شوند . تمام شادي ها و رقص ها ديگر نيستند.عجيب تر آنست كه آدم گاهي كه صداي هم وطنان دور از وطن را مي شنود كه دور هم جمع شده اند و جشن گرفته اند حسودي مي كند كه كاش آنجا بود.كاش معناي دور هم بودن و شادي كردن را داشت.كداممان هستيم كه خانواده هايمان با هم اند و همه از ته دل مي خندند
كوچولوي دوست داشتني معني لباس نو را نمي فهمي چون بابا پول لباس نو ندارد.كوچولوي ناز معني عيدي گرفتن را نمي داني چون كسي نيست كه براي عيد ديدني به خانه اش بروي.همه خاكستري و همه تنها.باز خوب است كه سفره هفت سين را مي شناسي .تخم مرغ هاي رنگي شايد شده باشد يك تخم مرغ.مي داني چرا؟چون تخم مرغ دانه اي 100 تومن است
با همه اين فكر ها هنوز خدا را شكر.چون هنوز عيد يعني نوروز.چون سالي يه روز هم كه شده حاجي فيروز اشك هايش را قايم مي كند و قري پنهاني مي آيد
پي نوشت : اكبر گنجي آزاد شد.بعد از شش سال

Saturday, March 18, 2006

ترين ها



دو روز بيشتر به تمام شدن سال نمانده و سال هشتاد و چهار هم به انتها رسيد.من تقريبا عادت دارم كه هر سال در روز هاي پاياني اتفاقاتي كه در سال برايم پيش آمده و كارهايي كه انجام داده ام را بررسي مي كنم.امروز هم به اين نتيجه رسيدم كه ترين هاي سال را انتخاب كنم و براي شما بنويسم

بهترين فيلمي كه در سينما ديدم: ماهي ها عاشق مي شوند . ديپلم افتخار به فيلم ما همه خوبيم
بهترين فيلمي كه پشت كامپي ديدم: ادوارد دست قيچي .ديپلم افتخار به فيلم گلهاي پژمرده
بهترين سفر : اردوي شيراز بعلت علاقه شديدم به تخت جمشيد و ساير مناطق به شدت ايراني
قشنگ ترين آهنگ ايراني: شوق نفس از سروش. ديپلم افتخار براي بروبرو آرش و من تو رو مي خوام كامران و هومن
اكتشاف موسيقيايي سال: ديويد گري كه آهنگهاش رو زياد روي وبلاگ گذاشتم
بهترين كتاب سال: عشقهاي خنده دار ميلان كوندرا
بهترين پرتره اي كه كشيدم: فرهاد در اندازه تاريخ با ديپلم افتخار به ولنتاين ذغالي
بهترين فست فود : ديدني ها با ديپلم افتخار به قبيله
بهترين كافي شاپ: كافه كنج با ديپلم افتخار به قبيله
بهترين نرم افزاري كه كاركردن باهاش رو ياد گرفتم: پريمير كه براي تدوين فيلم بكار ميره با ديپلم افتخار به لي آوت
قشنگ ترين روز سال: ‌ بيست و هفتم بهمن (تولدم) و هجدهم فروردين
بهترين ساز سال: بالابان با ديپلم افتخار به گيتار
بهترين تياتري كه ديدم: پنجره ها با ديپلم افتخار به ملودي شهر باراني و دو نفر در مدار
بهترين سايت : فوتو دات نت كه خيلي از عكسايي كه مي گذاشتم توي وبلاگ از اونجا بود
بهترين اتفاق درسي سال: اضافه شدن 3 نمره به ادبيات و تبديل 14 به 17 بدون ذره اي پاچه خواري
كله شقانه ترين اقدام سال: كوبيدن لگد به صندلي جلوي در،‌ در حضور استاد. ديپلم افتخار به عدم حضور در كنكور فوق در روز دوم
بهترين هديه سال: پليورپسته اي با ديپلم افتخار به پلاك جنگ پدر و گل هاي مريم روز تولدم و كول ديسك
بزرگترين شخصيت ايراني سال: اكبر گنجي بخاطر اعتصاب غذاي بلند مدت.ديپلم افتخار به امير عباس فخر آور
قشنگ ترين مد زنانه سال: چكمه .ديپلم افتخار باز هم براي چكمه
دوست داشتني ترين رنگ سال: صورتي . ديپلم افتخار براي سبز سير
تلخ ترين روز سال: بيست و دوم اسفند .هنوز نعره هاي حداديان توي گوشمه
بزرگترين تجربه سال: زندگي مثل تجارت است.هيچ چيز مجاني نيست مگراينكه براي تبليغ باشد
بهترين تصميم سال: دايورت كردن در جهت آرامش.ديپلم افتخار به ورزش و شاد بودن
خنده دار ترين خبر سال: احمدي نژاد رئيس جمهور شد ديپلم افتخار به همه سخنراني هاي احمدي نژاد

پي نوشت: عيد همگي مبارك.نوروز رو با تمام انرژي جشن بگيريد.سر سفره هفت سين براي ايران دعا كنيدپي نوشت 2:‌ عكس فوق عكس فرهاد در اندازه تاريخ است

Friday, March 17, 2006

ماندن يا رفتن مسئله اين است

موندم اين وسط كه چكار كنم.نمي دونم واقعا كه بايد دل بكنم و برم و پشت سرم رو هم نگاه نكنم يا اينكه بمونم.از يه طرف فكر مي كنم كه دل كندن از اينجا با همه بذر نفرتي كه تو دلم كاشتن سخته و از يه طرف كافيه صحنه هاي يا حسين گويي حداديان و حمله نوچه هايش يادم بيايد تا فكر كنم كه جايي براي ماندن نمانده.اين روزها بچه هاي شريف سرگيجه هاي عجيبي دارند.وقتي حرفهاي رئيس جديد دانشگاه اصفهان را مي خوانم بيشتر سرگيجه مي گيرم
اگر مي خواهيد اين روزهاي شريف را ببينيد به اينجا سر بزنيد

Tuesday, March 14, 2006

سكوت


دهانم را دوختي
آسمانم را بردي
زمين را كندي
خانه ام را سوختي
اما
با چراغ روشن طاقچه خيال چه مي كني؟

Monday, March 13, 2006

انسانيت دفن شد

ما روزي ترانه خوان بوديم
شايد براي روزي
و اينك ببين سينه هاي كبودمان

Friday, March 10, 2006

کادميُم



آفتاب پرده پنجره را سپيد تر کرده بود.نسيم آرامی پرده را می رقصاند.خيره شده بود به پرده و نور چشمانش را تنگ کرده بود.مانده بود بين خودش و آن طرف پرده.گرمای ملايمی روی پوستش و صدای آهنگی که عاشقانه ای می خواند در گوشش بود.چشمانش را بست ولبانش را باز.مثل هميشه سر درد ِ نمی دانم از کجا ؛ پيدايش شده بود.بلند شد.چشمانش سياهی می رفت.بين لحظه های نبوده و آرامش و تنهايی پرده را زد کنار

پی نوشت: برای ارجاع ملکوتی پرونده حق طبيعی به شورای کفار بی پدر؛ 3 صلوات مرد افکن عنايت فرماييد
پی نوشت 2: واقعا بی وجدانی يعنی همين.شرف هم خوب چيزيه آقايون.حالا سيب زمينی هم گير ملت نمياد پی نوشت 3: اين وسط دربی آبی و قرمز با شعار کيک زرد حق مسلم ماست هم ديدنيه

Thursday, March 09, 2006

تعفن

بعضی شبها آدم دلش یک رودخانه می خواهد و یک مهتاب تا دستان لجن آلودش را زیر نور بشوید

Monday, March 06, 2006

Cross talk

اگه اون بالا هستي گوش كن
چيزايي كه دوست دارم رو ازم نگير
چيزايي كه حالم ازشون بهم مي خوره رو از جلوي چشمم بردار
راستي
يه ويلايي در شمال هم بهم بده چون مي خوام كادو بدم
حالا مي توني بري

پي نوشت : يه مرد فقط وقتي دست شويي ميره كه ديگه نتونه تحمل كنه
پي نوشت 2: باز اين لاريجاني شروع كرد.بابا بكش بيرون از اتم
پي نوشت 3:كريمي 6 هفته مصدوم شد

Saturday, March 04, 2006

Lost in translation



زنگ زنگ زنگ
قافله سالار پر شتاب
بادي به رنگ عاري ز طوطيا
خوابي به حجم سراسر اقاقيا
رنگ رنگ رنگ
نقاش هرزه گرد آ‏فتاب
گاهي زمان گسستن از آبي ،‌ كبوديا
اكنونكي براي خنده قبل از نبوديا
بند بند بند
اين چند روز خلوت و سرگيجه هاي ناب
همره رها شد و من در گذشتيا
شايد زمانك پيش از ببوسيا
برگ برگ برگ
هر كس كسي و هر تشنه اي سراب
يادت نيامده آن روز آبيا
آن گامك لرزان و بي ريا
فال فال فال
هر خط خطابه خطهاي بي خطاب
فالي به سرخي زايش فرداي رفتيا
قبري براي هميشه حرفان گفتيا

Wednesday, March 01, 2006

ما همه خوبيم


فيلم فضاي بشدت درون گرايي دارد و از همان ابتدا تو را مي برد به اعماق چشمان تو و كسي كه دارد روي پرده دوست داشتني سينما با تو حرف مي زند.ديالوگ ها اگر چه عالي نيست اما چيزي كمتر از خوب ندارد.بازي عالي آهو خردمند از همان ابتدا به چشم مي آيد امروز عصر سينما فرهنگ بودم و ما همه خوبيم را ديدم.تعداد صندلي هاي خالي بشدت نشان از سليقه ايراني داشت كه براي چهار شنبه سوري و سيل بازيگرانش صف كشيده بود اما به سراغ ماهمه خوبيم نمي رفت.برگرديم سراغ فيلم كه روايتي است از حال خانواده اي براي كسي كه رفته است خارج و حالا از خانواده اش خواسته برايش فيلمي از خودشان بفرستند.در بيشتر سكانس ها ديالوگ ها رو به دوربين گفته مي شود تماشاگر خود را جاي كسي كه به خارج رفته مي گذارد و در طول فيلم از خود مي پرسد كه چرا رفته و چرا 2 سال خبري از او نبوده است.من به شخصه سكانسي كه مادر (آهو خردمند)‌ با فرزندش صحبت مي كند و سعي مي كند بگويد ما همه خوبيم را بيشتر از هر جاي ديگري پسنديدم.خلاصه اينكه ديدن اين فيلم را به شدت به همه شما پيشنهاد مي كنم

پي نوشت: آدم چقدر لذت مي بره كه جايي باشه كه كسي رو كه دوست داره پيشش باشه و فيلمي رو كه دوست داره ببينه.اين يعني معني سينما