Friday, March 10, 2006

کادميُم



آفتاب پرده پنجره را سپيد تر کرده بود.نسيم آرامی پرده را می رقصاند.خيره شده بود به پرده و نور چشمانش را تنگ کرده بود.مانده بود بين خودش و آن طرف پرده.گرمای ملايمی روی پوستش و صدای آهنگی که عاشقانه ای می خواند در گوشش بود.چشمانش را بست ولبانش را باز.مثل هميشه سر درد ِ نمی دانم از کجا ؛ پيدايش شده بود.بلند شد.چشمانش سياهی می رفت.بين لحظه های نبوده و آرامش و تنهايی پرده را زد کنار

پی نوشت: برای ارجاع ملکوتی پرونده حق طبيعی به شورای کفار بی پدر؛ 3 صلوات مرد افکن عنايت فرماييد
پی نوشت 2: واقعا بی وجدانی يعنی همين.شرف هم خوب چيزيه آقايون.حالا سيب زمينی هم گير ملت نمياد پی نوشت 3: اين وسط دربی آبی و قرمز با شعار کيک زرد حق مسلم ماست هم ديدنيه

No comments: