Friday, October 14, 2005

پدر


پدر جان ؛ پدر جان ؛ پدر جان من
سپيدی موی تو قربان شوم
نگاهت پر از درد از اين روزگار
صدايت پر از غصه بيشمار
به قربان آن دست پر چين روم
پدر جان ؛ پدر جان ؛ پدر سربلند
به پيشانيم نقش رستم ببند
اگر چه جهانم پر از هرزگی است
فدای دو صد چين پيشانی ات
اگر چه چپاول نشان مهی است
ببوسم دو دست پر از خالی ات
فدای پريشانی ات بهر من
رها کن دلت را ز فردای من
پدر جان ؛ پدر جان ؛ پدر جان بيا
پر از انتظار رهايی ؛ پر از انزوا
برایم بگو اين سلاطين پر سلطه سرسرا
همه مشتی از انتهای علف های اين خانه اند
همه فصل پر سوز ابن خانه اند
پدر جان برايم بقايای آجر بيار
پدر سايه ات را
پدر جان
پدر

2 comments:

Anonymous said...

she'r az khodete?

Unknown said...

ba ejaze shoma,bale