Thursday, August 04, 2005

نبض صفر


چقدر آسان است قرباني بودن
چقدر آسان است بازيدن
چقدر آسان است صحنه در هم كشيده زندگي را ديدن
اقيانوس شرق ديگر طوفاني نيست
آرام تر از هميشه
نهنگ ها ديگر جفت گيري نمي كنند
پروانه ها پيله ها را نمي نهند
غوكي نيست
شن ها لطافت خود را مدت هاست كه از دستان دريا دريغ مي كنند
صخره ها دلاله محبت شده اند
چقدر سخت است خنديدن
چقدر سخت است فرياد را در گلوگاه ورم كرده تاريخ ، بي هيچ فردايي ناليدن
چقدر سخت است پرده در هم كشيده صحنه را ، با دستان كوچكم ، دريدن.

3 comments:

Anonymous said...

man agar barkhizam,to agar barkhizi ...

Anonymous said...

ba hamei delgereftegish va ghami ke dasht vali ghashnge...

Anonymous said...

man be tekrare to miandisham....