Wednesday, June 22, 2005

در امتداد رود


می روم و می روم
شب در قعر تاريکی خود آرميده
مردک مست با همدم بطری گونش در هم آميخـته ؛
...آن طرفترک
در کنار رود می روم
شب سايه گون نيست
در امتداد رود ؛ نيمکت ها خانه های کوچک اند
و مردمانی که کوچک شدند تا در خانه ها مچاله شوند
در خواب يکی ؛ زنی زيبا با انگشت اشاره اش مرا بسوی خود می خواند
خواب ديگری اشتها به بلعيدن دارد
گويی معده اش بال روح را گاز می زند
آن سو ترک خانه ای خالی است ؛ خانه خالی خيانت
شايد در خانه ديگری
از بی کسی مصموم شده هوای هم
روزنامه های بی رنگ؛ فرش های خانه است
می روم و می روم
آواز خوانی کنار آب فرياد می زند
"...يک شب مهتاب"
قلبم را بدور شانه اش می اندازم ؛ هوايش سرد است
رود را می روم و می روم
آتشی بر پاست
دو سه مردی بيدار
جای سيب زمينی اصلا خالی نيست
می نشينم و با هم دل هايمان را کباب می کنيم
آن يکی می گويد ؛انتهای رود خورشيد از دل آب بيرون می آيد
تو هم شنيده ای؟
دلم جزغاله شده
در شراره های نارنجی و داغ ؛ در تق تق ترکيدن رهايش می کنم
...می روم و می روم

2 comments:

Anonymous said...

che ghadr khoob mishod age hameye adama mitoonestan be in rahaty raha konan.
khosh be haletoon ke tonestid inkaro bokonod va mesle oon koohnavarde ke az tarse mordan oon shakhe poosidaro chasbide bood va dar nahayat....
ye rooz raha boodam vali, morde dige jesaratam.

Anonymous said...

hamchon takhte pareh bar moj !!