Wednesday, June 01, 2005

غوغای ستارگان

در نماي كوچك پنجره اتاق ، ستاره هاي زميني شهر به من چشمك مي زنند
نه گرم است و نه سرد
!دلم چه چيز ها كه نمي خواهد
تصوير پشت تصوير
چشمانم را مي بندم و باز مي كنم
گاه يك دشت سبز
گاه دودناك خاطره اي سوزان
گاه غريبانه من در اين دقايق بي گناه
گاه تصوير گنگ رفتنم و اشك هاي مادر
چشمانم را دوباره مي بندم و باز ميكنم
كاش در ميان تمام اين تصاوير نا همگون
براي يك لحظه حقيقت را مي ديدم
،سبك مي شوم
با موسيقي پرواز مي كنم
با خيسي گونه هايم انگار شروع به پايين آمدن مي كنم
اين پروازي است كه هر شب انجام مي شود
احساس مي كنم كه چپ ترين كوچه علي چپ ها نيز برايم راست شده اند
چاره اي نيست.بايد به راست رفت

No comments: