Sunday, May 13, 2007

میعاد در لجن


من تمام حجم شش هایم را پر می کنم از چند هزار اکسیژن دوست داشتنی
و یادم را فراموش می کنم
برای احساس کمی بهتر ، عطر چند شاخه گل یاس من را بس است
اینجا در شبانه های فکر من ، بر پاره پاره های خون آلود میدان افکار ، گل یاس می زاید
گل یاس می ماند
حتی اگر تو نباشی


پی نوشت: الان چهل و چهار ساعت است که نخوابیده ام و خوابم نمی برد.فکر کنم اینسامنیا گرفته ام
پی نوشت2:برای بار فلانم شب های روشن را دیدم.جواب میدهد اساسی

3 comments:

Anonymous said...

in axa ro az koja miyari? kheili ghashangan.

emruz biya foot bal hatman khabet mibare. june man biya.

Anonymous said...

پی نوشتت رو که دیدم فکر کردم چند شبه نخوابیدم؟... نمی دونم... از دستم در رفته

Anonymous said...

کامنتم در مورد نقاشیه: بهت گفته بودم که عاشق ماگریت ام، نه؟!... البته معلومه که کار ماگریت نیست، اما منو یادش میندازه... فوق العاده است...ه