Sunday, April 29, 2007

باران های گرمسیری

عکس حذف شده است
روی تختم افتاده ام ، خیس و عرق کرده
صدای تراوش باران های گرمسیری از ابرهای غرق به گناه می آید
و من ، تب دار ، به آرزو های کفن کرده ام می اندیشم
و دستانم را که در میان بوی تند عرق ، تنها نوازشگران این تن خسته است می نگرم
باران می آید و تب داری این هوای گرم ،امکان هرگونه تبخیر را دفن می کند
و من عاقبت زیر خروارها عرق ؛ غرق می شوم

2 comments:

Anonymous said...

martike bade footbal pasho boro dush begir tanet bu aragh nade. :D

Anonymous said...

با علی میرطار موافقم! آدم باید دماقشو بگیره و شعرو بخونه! دو نقطه دی