Tuesday, March 20, 2007

با باد خواهم رفت


با باد خواهم رفت؛ روزی عاقبت
در انتهای فصل سرد شاید
خواهم خوابید تا امید دیدن یک رویا را خواب بینم
تا شاید؛در آن سوی اتفاق
خنده ات را بدون دلهره خداحافظ ؛ مزمزه کنم
یا که کوله بارم را سرانجام جایی از روی شانه های خستگی ام خالی کنم
کوله باری که مانند ناقوسی بزرگ،با هر قدم
با صدای دلریشش تنها و تنها من را بیدار می کند
دیگر آرزوی اقاقیا را نمی خوابم
آن روز های پرجهش ؛ جوان ناکام شد
حالا کنار شوخی دلدادگی ها،رویای خواب را می خوابم
می خواهم سپیدی یک تن پوش را با سردی یک دل تاخت بزنم
تا عاقبت بالای بلندای تپه ای بادگیر؛خاکسترم را خود باد دهم

پی نوشت1:شیر مرغ تا جون آدم، هرچی می خوای آرزو کن؛نکنه بگی رهایی،با همین زندگی خو کن
پی نوشت2:جنس نایاب می خوای آزادی
پی نوشت 3:نوروز همگی پیروز؛راستی میدونی چرا میگن نوروز پیروز؟چون همیشه نوروز با پلشتی های دورانش در جنگ بوده

4 comments:

Anonymous said...

چاکریم رفیق!سال نوی تو هم مبارک.کرگدن!!!.

Anonymous said...

*sale no mobarak*

Anonymous said...

البته من معمولا می گم نوروز خجسته! ولی حالا چون تویی: نوروزت پیروز!...ه

حسین said...

این باد خیلی چیز ردیفیه
پیروز باشی همیشه