Saturday, February 02, 2008

گوتیکی با بانوی سالخورده


نمایش با پیام آن شروع می شود و خیال همه را راحت می کند که در ادامه صرفا از تیاتر لذت ببرند.هیولاهای موحشی در دنیا وجود دارد اما موحش ترین آنها فقر است چراکه در فقر حادثه ها نقشی بازی نمی کنند و فقر روزهای خراب را می آورد از پس روز های خراب.یک طراحی صحنه منحصر به فرد که ترکیبی است از نقاشی های روایتگر و ترکیب های فلزی و بعضا انسانی که با ظرافت خاصی فضای مورد نظر هر بخش را فراهم می کند.میرطاهر مظلومی نقش شهردار را بازی می کند.پیام دهکردی نقش آلفرد ایل را.موضوع نمایش حول یک پیشنهاد چشمگیر برای صادر کردن یک حکم می چرخد و نشان می دهد که چگونه شکم گرسنه دین و ایمان نمی شناسد.جدا از طرح عالی و بی نقص نمایشنامه که آن را باید ممنون فریدریش دورنمات بود نکته های ریز و کنایات سیاسی این نمایش که بعضا کاملا مستقیم و بعضا در لابلای لایه های حرکات و چیدمان بازیگران روی صحنه بود این نمایشنامه را کاملا منطبق با شرایط کنونی ایران کرده بود.گولن در واقع یک ایران کوچک است.ایران ورشکسته ، ایران فقیر ، که در آن عدالت اگرچه واقعا عدالت باشد نه برای عدالت بلکه برای پول انجام می شود.موسیقی متن بی نظیری برای جابجایی صحنه در میان پرده های مختلف پخش می شود که از ابتدا تا انتها ثابت است و تاثیری حریصانه روی ذهن تماشاچی می گذارد و باعث می شود تا گذر زمان و صد و شصت و پنج دقیقه زمان اجرای نمایش اصلا قابل لمس نباشد.نکته دیگر بازی بسیار قوی گوهر خیراندیش در نقش بانوی سالخورده است که به زیبایی مشخصه اصلی شخصیت کلارا را که یک انسان مصنوع شده توسط دارایی بیش از اندازه اش است را به تصویر می کشد.یکی دیگر از نکاتی که توجه من را به خود جلب کرد طراحی لباس عالی این نمایش بود.استفاده از کفش های زرد برای ساکنین شهر گولن که نشانی از تردید آنها میان پول بهتر است یا ارزشهای متمدن انسان بود و نیز در انتها لباس های یکپارچه سیاه برای گولنی ها با شال و کفش زرد که نشانگر غلبه تفکر مادی بر آنهاست با توجه به این نکته که هنوز تردید آنها کاملا از بین نرفته است.در این میان نباید از بازی خوب احمد ساعتچیان در نقش معلم و بازی دوتایی آن با پیام دهکردی غافل شد.اما بدون شک بی نظیر ترین بخش نمایش صحنه پایانی است ، زمانی که آلفرد ایل درخواست سیگار می کند و 4 دقیقه صحنه می ایستد و ایل سیگار می کشد با احساس های گوناگون و تنها با نحوه پک زدن به تماشاچی می فهماند که تنها به اندازه این سیگار فرصت زندگی دارد و تمام لذت ممکن را از آن می برد.البته تماشاچی ها اغلب به سکوت عادت ندارند و وقتی سکوت و سکون به 4 دقیقه می کشد پق و پق ترکیدنشان از جای جای سالن بلند می شود.نکته دیگری هم که از این قسمت می شد فهمید این است که ایرانی ها عادت ندارند وقتی کسی برای وراجی دم دستشان باشد 4 دقیقه هیچ حرفی نزنند.در آخر باید بگویم که بدون شک ، هر علاقه مندی به تیاتر باید این تیاتر را تماشا کند وگرنه حسرت آن را خواهد خورد

پی نوشت: این تیاتر را با 3 نفری که خیلی دوستشان دارم دیدم.بسیار چسبید
پی نوشت 2:اگر پول بلیط این نمایش را از دوستتان نگرفتید بگذارید بعد نمایش بگیرید چون مطمئنا جوگیر می شود و شاباش هم می دهد

No comments: