Monday, July 03, 2006

تكيه بر آب


” عاشقم من...عاشقي بي قرارم...كس ندارد خبر از دل زارم“
سرش را روي ميز مي گذارد.چشمانش را مي بندد.چشمانش داغ شده.خيلي وقت بود كه چنين حالي را فراموش كرده بود
” تا به تو پيوستم ... از همه بگسستم“
يادش مي آيد آن روزي كه تمام سعي اش را كرد تا هر چه هست داخل اين دل لعنتي بماند اما نشد كه نشد
” من به لبخندي ....از تو خرسندم“
دوباره سرش را بلند مي كند و سعي مي كند چشمانش را به مانيتور بدوزد و فايل ها را براي جلسه فردا آماده كند
” آرزويي... جز تو در دل ندارم“
يادش مي آيد نگاه هاي معصومش را وقتي كه با همه وجود نگران يك كار كوچك بود
” از تو وفا خواهم...من به خدا خواهم“
بلند مي شود و دور خودش مي چرخد.دستش را پشت سرش مي گذارد و يادش مي آيد كه بالاخره تمام جرئت جد و آبادش را چمع كرد و گفت
” خيز و با من....در افق ها سفر كن“
يادش مي آيد كه شنيد . كه خوشحال شد.كه شنيد. كه غصه اش گرقت
” من به خدا خواهم تا به رهت بازم جان“
با خودش مي گويد چرا.چرا فقط كمي زودتر.چرا فقط كمي آن طرف تر
”‌ساز دل را نغمه گر كن...همچو بلبل نغمه سر كن“
با خودش مي گويد چقدر سخت است عاشق كسي بود كه از قرن ها پيش با ماشين زمان اينجا آمده.سختي اش اينجاست كه او هم عاشق تو باشد.مسئله غير قابل حل ، زمان است
چشمانش را مي بندد و دستانش را باز مي كند و با صداي موسيقي چرخي مي زند و والس خداحافظي را مي رقصد
”عاشقم من...عاشقي بي قرارم“

4 comments:

Anonymous said...

dishab italia bord,tabrik be khodam va ye tasliate koochooloo be u.

Anonymous said...

how nice ur blog is. i enjoyed it a lot.

mehrdad said...

mehran in axet o avaz kon.injoor ke to saret o too dast gerefti engr mirzapoor toop p to dastesh gerefte mitarsam zarbeye badi behesh bezani biofte to daste mohajeme harif!

Unknown said...

shadidan ba commentet hal kardam.dar zemn akse man nis;)