Monday, September 12, 2005

كمدي رمانتيك يك مازوخيست


دستانش هنوز مي لرزد.مي رود و يك ليوان چاي براي خودش مي ريزد
“ابي گذاشته:” كي اشكاتو پاك مي كنه شبا كه غصه داري
سردرد عجيبي تمام فكرش را زنداني كرده
دستانش را دور ليوان داغ حلقه مي كند و به تناقض سرماي پشت پنجره نگاه مي كند
انگار كه كوچه خالي تر از هميشه است و نگاه او بيشتر
عصر همه چيز را تمام كرد
ليوان چاي را بالا مي آورد و همزمان فكر مي كند كه از اين به بعد عصر ها به چه بهانه اي ابي گوش كند

1 comment:

Anonymous said...

gahi vaghta jomlehat fael nadaran!
"asr hame chiz ra tamam kard"
!!!!!!!!age in tike mafhoom bood neveshtat harf nadasht