Thursday, January 24, 2008

برکه دوست داشتنی من قورباغه

می دانی عزیز؟ انسان باید خاکستری باشد.همین خاکستری بودن است که دوست داشتنی اش می کند.اگر همیشه سپید بود هیچ وقت از جذابیتی که هنگام گفتن ببخشید پس از اشتباه داشت خبری نبود.بگذار چیزی را برایت تعریف کنم.کسی بود که همیشه یک سوزن همراهش بود و مدام آن را در دست خودش فرو می کرد، کس دیگری به او گفت که برای چه انقدر خودت را آزار می دهی؟ جواب داد که نمی دانی که وقتی سوزن نمی زنم چه حالی می کنم.این دو جمله برای تعریف انسان بودن جامع و مانع است.فقط باید یادت باشد که نگذاری که سیاه شوی!باید سعی کنی خاکستری باشی.حتی نباید سعی کنی که سپید شوی ، سپید شدن یعنی فشار های مضاعفی که تحمل آنها در طبیعت موجودیتی مانند انسان هدف نبوده است.بگذار در آخر یک اعتراف برایت بکنم ، من بشدت موجود خاکستری ای هستم و این را لمس کرده ام که وقتی عشق را خاکستری تجربه کنی دیوانه وار تر از سپید دوست خواهی داشت و دوست داشته خواهی شد.زندگی همین است عزیز

پی نوشت : همیشه از شخصیت های خاکستری فیلم ها خوشم می آمده است.یکی از آنها نادر پریدخت است
پی نوشت 2: بالاخره این ترم فرسایشی تمام شد.انگار که وزنه سیصد کیلویی را از روی گرده ام برداشته ام

No comments: