Wednesday, October 18, 2006

شاید این آخرین نوشته باشد

شاید تویی که نزدیک به دو سال است می خوانی مرا و بغض ها و خنده هایم را؛ تا بحال زیاد شنیده باشی از من ؛ نالیدن و غمناکی را.اما عزیز روزهای خنده و بغض؛ این روزها فرق می کند.آنقدر که شمع ها شده اند هم نفس من و گوشه اتاقم را کرده ام سقا خانه.این هم شاید بدعتی باشد در امتداد کشیدن هر آنچه بیرون خانه بود به داخل خانه.قدیمهای نه چندان دور ؛ خانه ها حمام نداشتند و کمی بعد تر توالت ها گوشه حیاط بود.الان شاید خانه ها همه چیز دارند غیر از سقا خانه.بگذریم
این بار روز های سردرگم من کمی با گذشته فرق می کند و از تبعات آن هم این است که نمی دانم کدام اتفاق قشنگی را دوست دارم.چقدر بد است که آدم آرزو نداشته باشد.از آن بد تر این است که آدم آرزو داشته باشد و آن را خفه کند چون زیاد از حد منطقی شده است.دروغ نگفته ام اگر بگویم که سخت ترین دوران زندگی بیست و دو ساله ام را سپری می کنم.می دانی عزیز؛ دیگر نه مشکل عشق و عاشقی وسط است و نه شاکی بودن از مردم و نه خفقان نفس کشیدن و نه محدودیت و نه هزاران ریز و درشت دیگر.این بار مشکل اساسی خود من هستم و این بار دیگر خودم را هم ندارم که بقول تو ؛ دیوانه شوم و با خودم معاشقه راه بیندازم
خلاصه اینکه عزیز برادر؛ هر آنچه دوست می داشتم و هر آنچه تنفر از بین بردنشان را داشتم ؛ خشکید
دل تویی که دلسوز بودی و می خواندی نواهای این زیر زمین را شاد.دلم می خواهد فریاد بزنم و به همه بگویم که هر کس می تواند دلش مطمئن و آرام باشد خاطرش را نیازارد و حریم خود را حفظ کند
این هم صحبتی با خوانندگان دفتر زندگی من! اگر کمی بهتر شدم دوباره می نویسم
راستی ؛ عزیز آبی خط نوشته های من؛اگر زمانی ؛ فکری از من خاطرت را خاکستری کرد؛ به حرمت همان سر زدن دوباره به زیرمین ؛ کدورتی نگیر و تو نیز بگذر.مثل هزاران رهگذر دیگر
قربان همه چشم هایی که تاریکی زیرزمین را دوست داشتند
عمری اگر بود و آرامشی ؛ دوباره می نویسم
یک هدیه هم برایتان گذاشته ام ، "چه کسی صبح می خواند" آهنگی که اگر بلند گوهایتان را روشن کنید می شنوید

خداحافظ

پی نوشت: اگر هم هیچ وقت ننویسم کامنت هایتان را روی این پست حتما می خوانم.اگر دوست داشتید فاتحه ای بدهید

5 comments:

Anonymous said...

می دونی مهران، یقیناً من توی دوستام و کلاً دوروبری ها هیچ کسو مثل تو (حتی از بین دخترای تازه بالغ شده!) ندیدم که با این شدت پریود بشه! انگار نه انگار که همین دوشنبه بود که با هم بودیم و حسابی چرت و پرت گفتیم و خوش گذروندیم. اون روز اصلاً به مخیلم خطور هم نمی کرد که به اینجا رسیده باشی!! خلاصه اینکه این ویژگیت قطعاً بین ملت تَکه، که بیرونت تقریباً هیچی از درونت رو نشون نمی ده. (راستی دوشنبه علی حسینی رو دیدمش. گفتش شنبه میاد یونی که با هم بریم افطاری بیرون. باشیا!)ح ع

Unknown said...

mibinameton ishala

Anonymous said...

mehran salam, az tabestoon ke ba ham kar mikardim, ba webloget ashna shodam, va kamelan az neveshtehat daroonet ro mifahmidam, va cheghadr shabihe man hast........
darket mikonam, khodam ham injoor ehsasi daram,
omidvaram hame chi dorost beshe

Anonymous said...

مهران! پس چرا فیلم سیروس رو آپ نمی کنی؟؟

Anonymous said...

be in zudi harfhaye delet tamum shod....be inzudi yadet raft ke resalate bidar kardan tamami nadare...be in zudi .... na gahan cheghadr zud dir mishavad(garche in avakher az neveshtehat delekhoshi nadashtam vali vaghty beyade neveshtehaye ghablit mioftadam migoftam na in dafe... delam baraye oon vaghta tang mishe yadame az avalin posty ke neveshte budi shoru kardam be khoondan... nagahan cheghadr zud dir mishavad!