دلتنگي؛
دلگرفتگي؛
اين جمعه انگار دلگرفتگي عصر تمام جمعه هاي دنيا را در خود گرفته
چگونه فرياد بزنم؟خدايا مي خواهي چه چيز بگويي
روي زمين جايي ندارم
آسمان هم سنگ شده است
انگار در كابوس غم آلودي زندگي را مي سايم
كابوسي كه در آن لبانم دوخته است و به هيچ كس نمي توانم بگويم
بگويم كيستم
در چهارديوار اتاقم مي خواهم از اعماق قلبم گريه را سر دهم
اما باز هم همه چيز در داخل است
همانند يك كابوس
نمي توان كاري كرد
من بيرون خواهم آمد
رنج ها را پايان مي دهم
No comments:
Post a Comment