امشب با بچه های گروه رفتیم بیرون ؛بچه ها سعی می کنند خیلی هوامو داشته باشند و من از همشون یه عالمه ممنونم
جاتون خالی؛خوب بود؛خوش گذشت...؛باهم گفتیم و خندیدیم و سعی کردیم که برای چند لحظه خطوط زشتی که درونمون
کشیدند و زخمهامون رو فراموش کنیم.علی هم که دیگه آخر رفاقت رو میزنه؛ماشینش رو آورد و با ماشین اون رفتیم
بیرون؛برای چند ساعت تونستم یه کم سرم رو سبک کنم؛این نوشته رو می نویسم که ازشون تشکر کنم بخاطر این چند
ساعت؛از مهرداد که خیلی فکرای قرص و خوبی داره و من خیلی قبولش دارم؛از فرهاد که خیلی خندوند و من بعد از
مدت ها تونستم برای مدت ها بخندم؛از احسان که با سادگی خودش سعی می کنه تمام کمکش رو بکنه؛و از علی هم
.که دیگه همیشه مرام میزنه...؛بچه ها ممنون؛فعلا تمام اطرافم شماها هستید
No comments:
Post a Comment