Wednesday, January 10, 2007

سزارین

شب مثل رحم مادر
تو مثل جفت من
در تمامی شب ها،تنها سهم من از زندگی را می بلعی
خون
همان سراسر نامه های رسیده و فرستاده میان من و مادر
هنوز آنقدر شجاعتم را بزرگ نکرده ام اما
روزی می رسد که بند ناف را خواهم برید
همان نازک حیاتی که برای من از زندگی تنها سه معنا دارد
غذا
هوا
خانه
و من روزی تمامی اینها را به یک نام می بخشم
نامی که تنها خرید یک رویاست
آزادی

پی نوشت: عزیزی می گفت امروز دلم می خواست که برای عشق خیالی ام غذا بپزم.بنظر من قشنگ ترین حس عاشقانه را می توان میان این جمله بو کشید البته اگر بوی پیاز داغ بگذارد
پی نوشت 2:عجب اوضاع قمر در عقربی است اطراف این گربه قد کشیده بر دیوار آسیا.شما هم که خواب اید.ببینید به کجا کشانده اند ما را این انترک ها که عرب ها برایمان شاخ وشانه می کشند.حالا باز هم هنیه و شیخ حسن را بمالید
پی نوشت 3: من بلیط جشنواره تیاتر می خوام کسی نداره؟؟ بده در راه خدا

1 comment:

Anonymous said...

والا من سالهاست جشنواره را نرفتم برای همین پارتی بازیهای بلیطی