من اگر سرمايه اش را داشتم حتما يك مركز تخليه راه اندازي مي كردم.شايد با خودت بگويي اين ديگر چه مزخرفي است؟منظورم از مركز تخليه يك سالن بزرگ است پر از مانيتور هاي قديمي و وسايل شكستني دور انداختني.آن وقت از هر آدم يك ورودي مي گرفتم و يك پتك به او مي دادم و مي گفتم ساعتي فلان تومان است.طرف هم مي رفت و تا جايي كه مي خواست چيز مي شكاند و خودش را خالي مي كرد.حتما چند بلند گوي بزرگ هم مي گذاشتم و از آنها اوانا سنس يا راسموس پخش مي كردم كه مشتري هاي گرامي حسابي مشعوف شوند.اين كار چند سود بزرگ دارد ، اول اينكه پر از مشتري خواهد بود و سريع پا مي گيرد و امكان گسترش دارد ، دوم اينكه از دست مانيتور لگن خودم راحت مي شدم و ضرر نمي كردم ، سوم اينكه از عقده ها و مشكلات روحي ملت بشدت كم مي شد ، و در آخر اينكه ماشين هايي كه روي دست اوراقچي ها مانده هم خريداري مي شد و پولش از مشتري ها در مي آمد.تنها اشكالي كه دارد اين است كه ممكن است من مثل آدم هاي شكمويي كه شيريني فروشي دارند و از شيريني هاي مغازه مي خورند باعث ضرر شوم و هر روز كلي چيز در مركز تخليه خورد كنم.بهر حال از دوستان مايه دار تقاضا مي شود كه اسپانسر اين ايده شوند.
پي نوشت:روز هاي خوبي نبود، اما احساس مي كنم هنوز مي تونم سعي كنم.احساس مي كنم كه روز هاي خوبي توي راهه.بذار حداقل با اين خيال پردازي خوش باشم، حتي اگه بدترين خيال پرداز دنيا باشم
1 comment:
حتما خبر داری که توی سوئد و هلند همچین مراکزی هست، نه؟! به هر حال من آماده ی همکاری ام. یک پولی هم از سایت دانشکده می گیریم که از شر این شاهکارهایی که آقای عسگری به اسم کامپیوتر تحویل دانشکده داده خلاصشون کنیم. موافقی؟!..... دونقطه دی
Post a Comment