Friday, February 23, 2007

پاسخی به چراهای آینده

فردا زیر زمین دوساله می شود
دو سال پیش ، وقتی که زیرزمین تنهاییم را ساختم؛شروع کردم به گوش کردن و فکر کردن و حرف زدن با تاریکی
آن روزها ، اگرچه زخمی از شکست یک رابطه بودم اما سرشار بودم از خواستن آرزوهای خوب و بد و احساس خواستن را در دلم لمس می کردم
امروز اما،من در انتهای چیزی مبهم ام.نمی دانم که این انتها انتهای چیست
شاید انتهای روزهای خاکستری و شروع روزهایی نو
شاید انتهای چیزی بنام رنج کشیدن
رنج کشیدن مزمنی که دارد از داخل تجزیه می کند من را
امروز ؛ مهرانی که شما میشناختید یا نمی شناختید مرده است
دیگر اثری از آن خنده ها و خنداندن ها باقی نمانده است
اعتراف می کنم که امروز هیچ چیز من را خوشحال نمی کند
تنها چیزی که دوست دارم خوشحال کردن کسی است که او را دوست دارم؛شاید هدیه ایست که خود دوست داشته ام و اکنون از هدیه دادنش به او خوشحال می شوم
من امروز از هیچ چیز لذت نمی برم
شاید برای آنکه چیز هایی که روزی از آنها لذت می بردم یا ممنوعه بود و یا خیالی
بهر حال ریشه سبز خواستن در دل من خشکیده است
اعتراف می کنم که زندگی در میان چنین مردمانی حالم را بهم می زند.مردمانی که یاد گرفته اند دروغ گفتن را و یاد گرفته اند مچ گرفتن را
اینجا هر کسی تنها و تنها به فکر این است که برای خودش بهترین وضعیت را فراهم کند و وسیله اش چندان اهمیتی ندارد و من همیشه از گدایی هر چیزی حالم بهم می خورده است
اینجا هر رابطه ای یک معامله است اما من تنها چیزی که برایم مهم است خنده های توست
من تاجر بدی هستم
اینجا کسی به تخمش هم نیست که دیگران برایش چه می کنند.همین احمد باطبی.حرف احمد ها برای خودشان است یا کمی هم به من و تو ربط دارد؟الان احمد در کماست.مطمئنم که بالای نود در صد می گویید به تخمم
من حالم از این بی تفاوتی دارد بهم می خورد
امروز من موجودی هستم که فکر هایم را مثل اسبی خسته به دنبال خودم می کشم و کلمه ای بنام رنج را زمزمه می کنم
اینها را نوشتم که شما را با روح رنجدیده درونم آشنا کنم و بدانید که چرا

6 comments:

Anonymous said...

به نظر میاد تو هم زمینی نیستی... درواقع «روی زمینی» نیستی

Anonymous said...

az shnayitun khoshbakhtam! omidvaram in ashnayi edame dashte bashe va be dusti biyanjamad

Anonymous said...

Mehran khan, hamin ke inaro migi yani inke ye chizi mikhay, bishtar fekr kon, Azadi, Khoshbakhti, kasi khodesho az tahe del dust dare va baraye khodesh arzesh ghaele mitune karaye bozorgi vase jameash bokone, jame'eye ensani! Zendegi zibast Mehran khan, faghat gahi oghat shab mishe, shayad To tu ghatbiyo alanam moddathast shabe, vali biya ye kami paintar, inja hava garme va Zendegi dar jaryan! Man kheyli neminevisam va harf nemizanam mamulan injaha, vali ..., Khosh bashi Rafigh!

Anonymous said...

eeee! mehran ye chizi mikham azat beporsam ke ehtemalan khodet midooni!!!

Anonymous said...

آدم باید خودش را هدیه بدهد. این اوج خوشحالی است. خودت را هدیه بده... ایثار کن و به خاطر دیگرانی که می خواهی بهشان هدیه دهی، از این وضعیت خاکستری فعلی ات بیرون بیا و لبخند بزن.......ه

Anonymous said...

harafaye khoobi bood. ghabooleshoon daram! ama hanooz adamaaye khoobam peyda mishan!!