Saturday, December 30, 2006
English accent
Friday, December 29, 2006
خونه خاله
Wednesday, December 27, 2006
آرزو
Tuesday, December 26, 2006
Monday, December 25, 2006
نامه کوچولویی برای سرزمین قطبی ها
اینجا که هوا کثیف است
رد که می شوی هیچ کدام از ستاره های سورتمه ات به زمین نمی رسد
آخر ما تحریم شده ایم
چرا برای ما هدیه نمی آوری
شاید برای اینکه اینجا همه جوراب ها بو می دهد
پی نوشت: کریسمس مبارک
پی نوشت 2: مسیح را دوست دارم.امیدوارم دل به دل راه داشته باشد
Friday, December 22, 2006
سک سک
Thursday, December 21, 2006
Attraction Law
دیشب داشتم برنامه هوشنگ توزیع رو می دیدم.از معدود آدمهاییه که ازشون خیلی خوشم میاد.برنامه دیشبش در مورد قانون جذب بود.برنامه جالبی بود و می خوام که به چیزایی که در موردش بحث می شد عمل کنم.فکر کنم برای من جواب بده.توی برنامه دیشب قسمت هایی از یک فیلم مستند رو هم نشون میداد که در مورد همین قانون در حال حرف زدن بود.کلیت این قانون اینه که چیزهایی که بهشون فکر می کنیم و اتفاق هایی که برای ما می افتند با مانیفست ذهنی ما کاملا منطبقه.یه مدت بود که اصلا نمی تونستم مثبت فکر کنم.می خوام سعی خودمو بکنم که مثبت فکر کنم .یه نکته خیلی باحالی که دیشب توی برنامش گقت این بود که من مدت هاست که دیپرسم؛آدمایی که افسردگی دارن معمولا نمی گن اما من چون برنامه تلویزیونی دارم میگم؛آخه همه که برنامه ندارن.نگاه طنزی که داره همیشه برای من جالبه و برای اونایی که نمیشناسنش بگم که شوهر شهره آغداشلوست و کارگردان تیاتر و بشدت با استعداد تر از زنش
Wednesday, December 20, 2006
میلک شیک
گودبای پارتی
الان از مهمانی خداحافظی امیر و اکرم برگشتم.سرم درد می کنه و بیخوابی زده به سرم.امیر نزدیک ترین دوستی بود که توی دانشگاه داشتم و دبیرستانمون هم یکی بود.برای اونایی که نمی دونن این توضیح رو میدم که من دوست زیاد دارم اما توی این روزگار ؛ دوستی که برای آدم کار انجام بده واقعا کمه و امیر ازین جور آدماست.بهرحال من دارم عادت می کنم به اینکه بهترین دوستام رو کنارم نداشته باشم و هرکدوم برن یه گوشه دنیا.این هم روزگار ماست دیگه.خیلی سعی کردم گریه نکنم اما نشد دیگه.آدم موقع خداحافظی ای که معلوم نیست سلامش کیه گریه می کنه
پی نوشت1:واقعا مرسی که اومدی
پی نوشت2:عجب دنیای غریبی داریم .بچه های شریف هم عالمی دارند.مخصوصا شرکتشان در پارتی
Sunday, December 17, 2006
یلدا
Friday, December 15, 2006
چند نکته در مورد انتخابات
دوم اینکه برای روشن شدن موضع من در مورد انتخابات لازم است چند جمله کوتاه را قرقره کنم.دوستان عزیز ، رای دادن برای من همواره همراه با حرف اضافه به می باشد که بنظر من اصلا اضافه نیست.من به کسی رای می دهم صرفا برای آنکه آن شخص را انتخاب کنم.نه به این دلیل که کس دیگری انتخاب نشود یا آنکه سیلی محکمی به صورت کس دیگری زده باشم و یا آنکه در صحنه حضور داشته باشم که بعد از آن پیام صحنه را دیدم برایم فرستاده شود.بنظر من؛ که تنها یک نظر در میان تمام نظر های دیگر است؛ باید برای رای دادن دلیل ایجابی داشته باشیم و نه دلیل نفی کردن دیگری.بنظر منطقی می رسد که شما کسی را که قبول داری انتخاب می کنی و به کسی که نمی خواهی انتخاب شود رای نمی دهی.بنظر از چاله ای به چاله دیگر افتادن است اگر به شخض مقابل کسی که نمی خواهیم انتخاب شود رای دهیم.با توجه به این چند جمله و اینکه در بیشتر موارد تا کنون کسی که مورد قبول من باشد کاندید نشده است از انتخاب سایرین خودداری کرده ام
Monday, December 11, 2006
برای ستاره ها
نه مردی در لفافه ای از هبوط
و نه حتی صدای پای آرام آزادی
روزی در آسمان سیاه ما
تنها صفحه ای خالی برای نوشتن مان خواهیم ساخت
تا بنویسیم به یاد یاران دبستانی
ترانه ای از رنج نه
نه سرود شادی از سرور رهایی
و نه حتی یادی از روزهای سخت سر سبزها بر باد
تنها نوشته ای که بگوید
نوشتن هر فکر آزاد است
پی نوشت: امروز بچه های پلی تکنیک ، دانشجو بودن را معنا کردند
پی نوشت 2: روز جهانی حقوق بشر به تمام آنهایی که خود را بشر می دانند مبارک
Saturday, December 09, 2006
کمدی هایی از نوع نوسان
Wednesday, December 06, 2006
گریه گرم
Monday, December 04, 2006
آخرین کارت
زندگی شبیه یه قماره.ممکنه با آخرین کارتت ببری و وقتی که هنوز کارت داری یعنی هنوز زنده ای.هنوز یه کارت دارم.راستی می شه تو قمار از خدا کمک گرفت؟من که خیلی امید بستم به کمکش
پی نوشت: اسپیکر هایتان را روشن کنید.فقط همین.هدیه ایست از بهترین دوست من.حتما خوشتان میاید
پی نوشت 2: لحظه هایی می آید که می خواهی فروبریزی اما کسی نمی گذارد
Friday, December 01, 2006
مشترک مورد نظر
گوشی موبایلش را بر میدارد.میان لحظه های تردید و ناشناختگی یکی در میان شماره می گیرد.صدای بوق آزاد را با دهانش در میاورد.منتظر می ماند تا گوشی را بردارد.بعد با صدایی شبیه صدای مارلون براندو می گوید:هی عوضی از تو و کارات حالم بهم می خوره.به ساعت کنار تختش نگاه می کند.باز هم صبح برای او شروع شده و باید گوشی اش را روشن کند