زندگی ما هم شده مثله ...ای بابا ؛ خودم دیگه خسته شدم از بس غر زدم.اینجا برای آدمایی که در شبانه روز یک دقیقه هم فکر نمی کنند بهشته اما برای اونایی که هنوز عادت نکردن که فکر نکنند واقعا عذاب آوره.دیگه نمی دونم چکار کنم.ای خدا بسه دیگه.منو از این دنیای خوشگل و گوگوری مگوریت بنداز بیرون.الان واقعا نمی تونم کاره دیگه ای کنم جز اینکه بشینم و به صفحه سفید خیره بشم و تایپ کنم.می دونی چیه؟انگار توی یه محفظه بسته ام که همه جاش یه رنگه و نمی تونی تشخیص بدی که کجاشی و الان چه زمانیه.فکر کنم واقعا به یه روانپزشک نیاز دارم!می دونی احساس می کنم که زندگی ما مثله زندگی تو همین محفظه است.بعضی آدما برای اینکه به محفظه تنوع بدن جاهای مختلفش رو با گهشون علامت گذاری می کنن.وقتشه که تو زندگیم یه جفت شش بیارم وگر نه مارسی رو شاخمه.البته اگه به شانس منه که اگه جفت شش هم بیارم ؛ طرف خونه شش ها رو بسته
پی نوشت: این مرتیکه هم درخواست حذف تربیت ام رو گم کرده و راست راست وایساده جلوم میگه مطمئنی درخواست دادی.مادر به خطا!!!اینم از شانس گه منه دیگه
Tuesday, September 26, 2006
جفت شش بده لا مصب
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
ooooooh shiiiiiiiiit!!!
Post a Comment