از اينکه مهندسي وار بنويسم حالم بهم مي خورد.اينکه آدم بخواهد به هر ننه قمري که دلش خواسته به اينجا سر بزند بزور بفهماند که مهندس است و سيستم ميداند و اينها بالا مي آورم.اما اين يک جمله را نمي توانم به هيچ زبان ديگري بگويم.براي همين پيشاپيش از خودم معذرت مي خواهم.اين جمله که سه خط مقدمه داشت بالاخره دارد از رحم متعفن مادرش بيرون مي آيد.بنظر من زندگي يک سيستم با درجه قطب و صفر نا محدود است که هر لحظه و در هر فرکانسي که با آن پيش بروي يک پاسخ در کاسه ات مي گذارد ومن مانده ام حيران که چگونه مي شود چيزي را که سراسر رنج خواهد بود دوست داشت و مانده ام که چرا جديدا زندگي را دوست دارم.شايد بخاطر تنوع رنج هايي است که وجود دارد
1 comment:
رفیق من، تو سیختو بزن. چکار به قطب و صفر داری؟
Post a Comment