بهار می آید وحید
سبزه می شوی و بالا می آیی
و دخترکانی که هنوز در التهاب این گنداب برای همه چیز حول می زنند گره ات می زنند
نمی دانم تنها در دیدگان من است یا در همه جا
جای تو واقعا خالی است
و من دلتنگ تر از همیشه
بهار می آید وحید
کنار دل خرابی های من و دلسوزه هایی که دوست داشتی
من هنوز در گیجی معمای کجا بودنت می خوابم
اینجا همه چیز مثل سابق است غیر از دل من
غیر از جای خالی ات کنار گل های زرد
سبزه می شوی و بالا می آیی
و دخترکانی که هنوز در التهاب این گنداب برای همه چیز حول می زنند گره ات می زنند
نمی دانم تنها در دیدگان من است یا در همه جا
جای تو واقعا خالی است
و من دلتنگ تر از همیشه
بهار می آید وحید
کنار دل خرابی های من و دلسوزه هایی که دوست داشتی
من هنوز در گیجی معمای کجا بودنت می خوابم
اینجا همه چیز مثل سابق است غیر از دل من
غیر از جای خالی ات کنار گل های زرد
3 comments:
نم دوانم چرا، ولی شعرت بی اندازه آشناست. شاید چون عالی سرودی اش! واقعا جای تبریک داره... بی دلیل هم نیست. بهترین شعرها معمولا شعرهایی هستند که با تمام وجودت جاریشان می کنی، و برای بهترین کسانت... برای بزرگ ترین عشق هایت... عالی بود...ه
نمیدونم
man behesh migam tanha vahidieye dorosto hesabi.
Post a Comment