زنگ زنگ زنگ
قافله سالار پر شتاب
بادي به رنگ عاري ز طوطيا
خوابي به حجم سراسر اقاقيا
رنگ رنگ رنگ
نقاش هرزه گرد آفتاب
گاهي زمان گسستن از آبي ، كبوديا
اكنونكي براي خنده قبل از نبوديا
بند بند بند
اين چند روز خلوت و سرگيجه هاي ناب
همره رها شد و من در گذشتيا
شايد زمانك پيش از ببوسيا
برگ برگ برگ
هر كس كسي و هر تشنه اي سراب
يادت نيامده آن روز آبيا
آن گامك لرزان و بي ريا
فال فال فال
هر خط خطابه خطهاي بي خطاب
فالي به سرخي زايش فرداي رفتيا
قبري براي هميشه حرفان گفتيا
2 comments:
سنگ سنگ سنگ / سنگی به شیشه ی قلب من ز دست دوست / جنگ جنگ جنگ / جنگی برای شکست خوردن ز چشم مست دوست
با توجه به احساسات لطیف و قشنگ این روز هایم، باید اعتراف کنم که "مرگ مرگ مرگ" را جا انداختم
Post a Comment