اين بي آر تي هاي دوست داشتني ، وقتي كه بلند مي شوي را دوست دارند
مثل ذرت هاي مكزيكي كه مي خواهي برايم بخري
مثل ذرت هاي مكزيكي كه مي خواهي برايم بخري
چیزی نمانده است که میان نرمی لبانت و استخوانهای گونه ات , کشیده وار یکی را انتخاب کنم
چیزی نمانده است که فندک زیپو ام را صدا کنم تا بیاید و تکلیفم را با چشمانت روشن کند
چیزی نمانده به فتح المبین چشمان اغتشاشگرت
چیزی نمانده است که بیانیه هجدهم را با قلموی سبز بنویسم و با زلفان پریشانت مذاکره کنم
چیزی نمانده به ترور هسته های گیلاسی که دوست نداشتی
چیزی نمانده به تقلب در شمارش دوستت دارم های تو
چیزی نمانده به آزادی تن ات از بند های سوتین ، سایز دویست و نه