Friday, August 31, 2007

کوچولوی خوشگله لاغر

دیشب از تبریز برگشتم.با بچه های دانشکده رفته بودیم اردو.خوش گذشت جای شما خالی.با بچه های هشتاد و چهاری بیشتر دوست شدم و باهاشون حال کردم.کادر اجرایی خیلی زحمت کشیدند و با اینکه هنوز تجربه زیادی نداشتند اردو رو خوب برگزار کردند.همگی خسته نباشید
پی نوشت: سرود ملی اردو هم کوچولوی خوشگله لاغر بود که بروبکس خونده و اتوبوس رو بالا پایین می کرد

Wednesday, August 22, 2007

لا به لای بغض

می خواهم سبک شوم؛ سبک از هر چیز زمانه ما
می خواهم با اولین باد پر بکشم و با آخرین نفس روی این زمین خسته
ناله غم انگیزی از سر دلسوزی برای انسان سر دهم
به انسانیت خیانت شده است

یک یادداشت برای خدا

سلام
بعضی وقت ها واقعا فکر می کنم که خوابیدی ؛ اما درست همون وقتهایی که کاملا مطمئن شدم که خوابیدی یه دست گل برام می فرستی.مرسی از دست گل تازه ات.بهر حال منم یه دست گل برات فرستادم

از طرف مهران
با عشق

پی نوشت: الکترونیک سیرکت شریف قبول شدم!با رتبه پنجاه و خورده ای باورش سخته اما شده دیگه

Sunday, August 19, 2007

goosfraba!

احساس ساختمونی رو دارم که یهو پایه اصلیش رو منفجر می کنن و با همون ابهت میاد پایین

Saturday, August 18, 2007

گل واژه

حرفای تخت خوابی رو باید تو تخت خواب زد

Thursday, August 16, 2007

یک رابطه جالب و یک تحلیل شاید غیرمنطقی

تا بحال با آدم های نابینا برخورد داشته اید؟تا به حال متوجه این موضوع شده اید که آدم های نابینا دارای اعتماد به نفس بالاتری از آدمهای بینا می باشند؟تا به حال با فیلم ضبط شده ای از خودتان روبرو شده اید و با احساس خلع رونده ای در زیر پوستتان که شما را دچار از خودبیگانگی می کند برخورد کرده اید؟جواب من یه سوال های بالا کاملا مثبت است.امروز به طور اتفاقی مصاحیه تلویزیونی با شخصی نابینا را می دیدم که به یاد مصاحبه دیگری افتادم که آنهم با پسر نابینایی بود که نقش اول به رنگ خدا را بازی کرده بود.نقطه اشتراک هر دوی آنها ، بالا بودن اعتماد بنفس و به اصطلاح عامیانه پررویی آنها بود.بعد از این قضیه ،طبق عادت همیشگی به دنبال ریشه رفتاری این قضیه پرداختم.در این میان یاد این قضیه افتادم که اولین باری که یک فیلم خانوادگی که من هم در آن حضور داشتم را دبدم تا مدتی کاملا احساس از خودبیگانگی داشتم و بعد ها فهمیدم که به همین دلیل ؛ بسیاری از افراد حاضر نیستند تا فیلم هایی که خود در آن حضور دارند را ببینند.چنین مثال هایی نشان دهنده این مسئله است که نادانی و یا اشتباه دانی همواره باعث نوعی اعتماد به نفس کاذب در درون انسان می شودو انسان تا زمانی که با اطلاعات صحیح روبرو نشود همان توهم ساختگی را می ستاید و احساس غرور کاذبی را در درون خود رشد می دهد.نمونه این رفتار را می توان در مورد تصور افراد جامعه در مورد توانایی های کشورشان و قدرتمند بودن آنها که براساس اطلاعات غلط رسانه ملی که همواره در راستای تحریف اطلاعات گام بر میدارد مشاهده کرد.این غرور کاذب که نمی دانم خوب است یا بد ؛ باعث می شود تا انسان احساس خوشبختی فراگیری را نسبت به وجودیت خود و زندگی پیرامون خود داشته باشد و شاید از این نظر این غرور کاذب اصلا هم چیز بدی نباشد اما مشکل اصلی زمانی بوجود می آید که شخص به گونه ای اتفاقی با اطلاعات صحیح روبرو شود و متوجه شود که تا بحال در دنیایی از توهمات خود زندگی کرده است.آنگاه به اندازه تمام دورانی که احساس رضایت درونی از خود داشته است ؛ دچار احساس نارضایتی خواهد شد و تا مدت ها گفتگوی درونی با خودش را که در میان تمامی انسان ها وجود دارد تعطیل می کند و دچار بحران هویتی می شود.
بهر حال این کنکاش ذهنی حداقل این نتیجه را برای من داشت که هر چند وقت یکبار اطلاعاتی که درباره هویت من در جهان بیرون از من وجود دارد را برای خود آپ دیت کنم تا بتوانم درک درستی از من داشته باشم و توقع به اندازه ای از خود داشته باشم.شاید با این کار بتوانم اندازه لقمه هایم را تشخیص دهم

Sunday, August 12, 2007

Saturday, August 11, 2007

سهراب فنگ یا نسخه ای برای خوشحالان

اندکی از کپک گوشه آن فاحشه یائسه فاخره خانه بدوش
سرسوزن هوس دخترک ده ساله
دو شیاف از غم نانی که همان مرغ مهاجر دارد
دوپیاله پر پشگل که در آن سرشار است؛ فهمیدن گاو
دو سه ساعت کل کل ؛ با شقایق که نمی دانم کی می خواهد گم بشود
و خدایی که همین نزدیکی است!توبگرد و دم دیوار جنون سک سک کن

Wednesday, August 08, 2007

!هیس




Saturday, August 04, 2007

همین گچ می ماند آخر

باید عادت کرد به تنهایی
باور کن عزیز
غیر از این چاره ای برای ادامه دادن وجود ندارد
هیچ کس نمی ماند
حتی خودت برای خودت
باید عادت کرد به هر صبح از خواب بیدار شدن و به تصویر درون آینه لبخند زدن
موبایل را باید خاموش کرد
خدا را فراموش کرد

پی نوشت: دارم به این فکر می کنم که همه دوستام دارن میرن خارجه!پس چطوره من یه گودبای پارتی برای خودم بگیرم که اونا ازم خداحافظی کنن

Wednesday, August 01, 2007

مکان خالی اجاره ای در انتهای نیم کره چپ

کافیه پشت سرتو نگاه کنی،اونوقته که دیگه کارت تمومه پسر